خاطره ای از شیخ جعفر مجتهدی به نقل از جناب آقای محمد رضا مجاهدی

خاطره ای از شیخ جعفر مجتهدی به نقل از جناب آقای محمد رضا مجاهدی

جناب مجاهدی می فرمودند : سال هاست این توفیق را دارم كه در روز تاسوعا و یا عاشورا به سبك عمان سامانی مرثیه سرایی كنم و ارادت دیر پای خود را نسبت به سالار شهیدان و سایر شهدای كربلا ابراز دارم. تاسوعای آن سال نیز پس از شركت در مراسم عزاداری و مراجعت به خانه،مرثیه منظومی را در قالب مثنوی تقدیم مولی الكونین، ابی عبدالله الحسین (علیه السلام)كردم و ساعتها با قرائت همان مرثیه در خلوت خود به عزاداری سرگرم شدم. چند روزی كه گذشت یكی از دوستان صمیمی به دیدن من آمد و گفت:

آقای مجتهدی انتظار شما را میكشند و به من امر فرمودند كه مراتب دلتنگی شان را باشما در میان بگذارم! در آن زمان، حضرت آقای مجتهدی در منزل آقای حاج فتحعلی در قزوین به سر میبردندعازم قزوین شدیم . من در محضر آن مرد خدا ابتدا به سخن نمیكردم و اگر سوالی میفرمودند، با جملهایكوتاه در مقام پاسخ برمی آمدم زیرا جاذبه های وجودی آقای مجتهدی و تماشای جمالنورانی ایشان، به اندازه كافی آدمی را از شور و حال سرشار میكرد و نیازی به سخنگفتن نبود.

به قزوین رسیدیم دو نفر از دوستان در سر كوچه ای كه منزل آقای حاج فتحعلی در آنقرار داشت، منتظر ماندند. قرار بود اگر جناب مجتهدی اجازه فرمودند وارد شوند ، وقتیكه زنگ در را به صدا درآوردم حدود ساعت ده صبح بود

. آقای فتحعلی در را باز كردند،و من پس از سلام و احوالپرسی پرسیدم: آقا تشریف دارند؟ گفتند:

سرگرم استحمام هستند و معمولاً این كار طول میكشد!

گفتم:

پس به ایشان بفرمایید فلانی حسب الامر از قم آمده بود و ...

آقای حاج فتحعلی داخل حرف من دوید و گفت: من در جریان پیغام ایشان برای شما هستم، میترسم وقتی كه رفتن شمارا بشنوند ناراحتشوند. چند دقیقهای تأمل كنید تا كسب تكلیف كنم.

در آن سالها، آقای مجتهدی به خاطر چند سكته مغزی ملازم بستر بودند و نیمی از بدن ایشان حركت ارادی نداشت و چون شخصاً قادر به استحمام نبودند، برخی از دوستان دراین كار به ایشان كمك میكردند و به همین جهت دو سه ساعتی به طول میكشید تا ازحمام خارج شوند. آقای حاج فتحعلی برگشت و گفت:

آقا میفرمایند تشریف داشته باشید،كار استحمام را مختصر خواهند كرد.وارد خانه شدم، و در طبقه فوقانی آن در اتاقی كه مخصوص آقای مجتهدی بود كنارتخت نشستم. حدود سی دقیقه گذشت و ایشان آمدند. پس از ابراز مراحم همیشگی و احوالپرسی، پرسیدند:

آقا جان! همسفر دارید؟ عرض كردم: با آقای .... و آقای ... به قزوین آمده ام.

فرمودند:

دوستان را منتظر نگذارید! شما كه عزیزید همراهان شما هم عزیزند اینجا خانه شماست!

رفتم و به دوستان بشارت دادم كه موجبات دیدار فراهم است! وقتی كه به اتفاق به محضرآن مرد خدا شرفیاب شدیم، ضمن تفقد از دوستان، گفتند:

آقاجان! نگذارید آقای مجاهدی در قم احساس غربت كنند ...

سپس روبه من كرده فرمودند:

آقا جان! آقا امام حسین (علیه السلام) عرض ارادت شما را پذیرفته اند و به مرثیه ای كه درروز عاشورا سروده اید مهر قبول زده اند!

برای من شنیدن این گونه سخنان از زبان ایشان تازگی نداشت و میدانستم در هر كجا كه باشند دوستان خود را زیر نظر دارند. به هنگام حركت از قم یك حس ناشناخته ای به من میگفت كه شعر تازه سروده خود را به همراه داشته باشم و اینك میدیدم كه راز احضارمن در ارتباط با همان شعر بوده است! هنگامی كه سرگرم قرائت شعر خود شدم، با گریه های بی اختیار آن مرد خدا فضای اتاقچنان سرشار از صفا و روحانیت شده بود كه دلم میخواست كار خواندن شعر را ناتمام بگذارم ...

روز عاشورا، به پای خم غنود            هر حریف باده پیمایی كه بود 

آستین افشان و پایكوبان و مست      شسته دست از غیر جانان هر چه هست

 جمله از جام بلا صهبا زده                  پرده های غیب را بالا زده ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 11 خرداد 1394برچسب:شیخ جعفر مجتهدی , در محضر لاهوتیان, ] [ 11:8 ] [ محمد حسن ]
[ ]